در فلان اردوگاه اسرای ایرانی در بند صدام، شبی آزاده‌ها متوجه سرور و مسرت ویژه مرحوم ابوترابی می‌شوند! آن حر متخلق به اخلاق اولیای دین که حقیقتا از نوادر روزگار بود، آن شب چنان شاد و خندان بود که بعضی از اسرا فکر کردند قرار است به‌زودی آزاد شوند و اطلاع از این خبر، عامل بهجت صورت سید ابوترابی است! این شد که رفتند نزد ایشان تا سبب خوشحالی‌شان را از خودشان بپرسند! ابوترابی اما در جواب سئوال‌کنندگان گفت: "راستش یک ماه پیاپی است که هر شب به یکی از این اسرای‌مان سلام می‌کردم و بنا به هر دلیل، هیچ جواب سلام مرا نمی‌داد و اصلا محل نمی‌گذاشت! ولی امشب که برای سی‌امین بار به این دوست عزیز، سلام کردم، بالاخره جواب داد و راز خوشحالی‌ام دقیقا همین است!" بی‌خود نیست یکی می‌شود به عظمت ابوترابی بزرگ! شما را نمی‌دانم اما خود من اگر به یکی یک بار سلام کنم و جواب نگیرم، عمرا تا آخر عمرم دوباره به او سلام کنم اما ببین ابوترابی، آنهم در عالم سخت اسارت، چقدر آزاده بود و چه روح بزرگی داشت که ۲۹ روز تمام به اسیری که لابد سنی کمتر از خودش داشت، هر روز سلام کند و هر روز هم جواب نشنود تا اینکه روز سی‌ام، سی‌امین سلام ابوترابی عاقبت دل طرف را نرم کند و جوابی به سلامی! و این جواب، چنان آن مرحوم را که سلام و صلوات خدا بر او باد، شاد کند که همه متعجب شوند که چرا اینقدر امروز حاج‌آقا زیادی خوشحال است! کجا ما این‌جوری هستیم؟! "رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند" مصرعی در وصف امثال همین سید والامقام است که لابد بعد از سلام اول، با خود گفت: "اشکالی ندارد! فردا دوباره سلام می‌دهم، بلکه جواب داد!" و ۳۰ بار این سلام را تکرار کند تا دست‌آخر جوابی بگیرد! خدایی اگر شما بودید، تا چند سلام دوام می‌آوردید؟! همان سلام اول؟! فوقش تا سلام پنجم؟! و آیا کسی از بین شما خوانندگان عزیز هست که بتواند ادعا کند؛ من هم مثل ابوترابی ۳۰ شب تمام سلام می‌کردم به امید جوابی؟! الغرض! خسته نباید شد! مأیوس نباید شد! این‌قدر زود ناامید نباید شد! اما هرگاه و به‌خصوص در کار برای خدا، احساس کردید که بی‌فایده است، یاد کنید این ۳۰ سلام سید آزادگان دفاع‌مقدس را! متنم تمام! 

با تلخیص از: ح سین قدیانی


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها